ღ♥ღدلخوشی ها کم نیست ღ♥ღ

موسیقی

در حال خوردن صبحانه بودیم و موسیقی (یار همیشگی من و پسری) در حال پخش بود ، ترانه هواتو کردم (محمد علیزاده) رو میشنیدیم . پسرم ترانه های مورد علاقه ش رو زود حفظ میکنه برای همین هم به معنای شعر توجه میکنه . البته من هم سعی میکنم آهنگ های غیر مجاز که گوش میده(چه کنم خب موزیک شاد دوست میدارم) تمام حواسش رو معطوف کنم به موزیکش نه متنش ولی شعرهای خوب رو خب دوست دارم یاد بگیره . براش گفتم اینی که میگه "هواتو کردم" داره با خداش حرف میزنه وقتی میگه "میبینم هوامو داری" یعنی میدونه که خدا دوستش داره و هواسش به اون هست............ لذت میبرم از این عشق و عاشقی برای پسرم میگم ، عادت نداره خیلی همون موقع جواب بده ولی یه جایی افکارش رو مطرح ...
8 شهريور 1392

بدون عنوان

"يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اسْتَجِيبُواْ لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُم لِمَا يُحْيِيكُمْ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ وَأَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ"   "ای اهل ایمان ،دعوت خدا و رسول را اجابت کنید هنگامی که شما را به حیات ابدی فرا میخواند و بدانید که خدا بین آدمی و قلب او حایل می شود و شما همگی به سوی او محشور خواهید شد "  ( سوره انفال آیه 24) چه سعادتی است دعوت شدن به حیات نو و چه وجد و مستی است در شراب خطاب و احساس قرب با جان جهان که از جان به ما نزدیکتر است.             لذت تخصیص تو وقت خطاب ...
8 شهريور 1392

بدون عنوان

دلم میسوزه دلم میسوزه برای مادرهای سوری(سوریه) دلشون میلرزه الان دلشون برای بچه هاشون میلرزه برای پاره تنشون خدایا خودت به داد مظلومین برس...................
7 شهريور 1392

جناب آقای همسر!

من حق نداشتم نگران باشم آقای همسر ؟ پریروز که باهات تماس گرفتم و گفتی جلسه تموم شده و قصد دارید برای زیارت عازم کاظمین بشین ، من حسابی شاکی شدم گفتم خوبه که میدونین چقدر اونجا خطرناکه گفتم چرا اینقدر منو حرص میدی ؟؟؟؟.......... شب که دوباره تماس گرفتم تازه رسیده بودین کربلا ، وقتی گفتی که نرفتین کاظمین با اینکه میدونم برای حرف من نبود و زمان کم آوردین ولی خوشحال شدم اما بعدش از خدا عذرخواهی کردم گفتم خدایا اینها رو پای بی حرمتی نذاری عزیزم به خودت قسم نیت بدی نداشتم خودت که بهتر میدونی............. آقای همسر دیدی دیروز بغداد چه خبر بود ؟؟........   خدایا چرا من رو درگیر این تقاطع کردی ؟ انتخاب مسیر برام سخته ، خیلی س...
7 شهريور 1392

کامنت همسری

چهارشنبه      30/مرداد/1392                22:59   همسر خوبم،ای بهترین مونس و همراهم،ای زیباترین هدیه خداوندیم، این را بدان که تو با گذشت و مهربانیت و با محبت و وفاداریت زیباترینها را برای من و زندگیمان ساخته ای و به واسطه همین زیباییهاست که من سرشار از انرژی و استقامتم.  در جوار بارگاه ملکوتی آقا امام حسین زیباترین ها را برای تو و پسرم و زندگیمان خواهان هستم. در واقع قرار گیری تو در مسیر زندگیم بزرگترین لطف الهی بوده و هست. دوستت دارم .       پاسخ : فقط میتونم بگم خیلی دوستت دارم آقاهه ...
6 شهريور 1392

باز هم تنهایی............

مثل برق و باد گذشت همسری اومد همش در راه بودیم....... بالاخره عروسی با تموم سختیش به زیبایی برگزار شد دخترم شب عروسیش مثل ملکه ها شده بود و روز پاتختی عین یک عروسک خوشحالم که بردمش پیش دوستم همه اینها خیلی زود گذشت و من امروز دوباره تنها شدم از اومدن و رفتن همسری هییییییییییچ نفهمیدم خلاء حضور 57 روزش هنوز توی خونه هست دلم داره میترکه از بس اشک ریختم پلکام حسابی پف کرده همش هم باید مواظب باشم شازده کوچولوی دلنازکم منو نبینه ، طفلی خودش از دیشب بغض داره............ همسری دیشب میگفت این رفت و آمد باید برات عادی باشه مثل اینکه هر روز صبح میرفتم سر کار............ ولی دل رو که نمیشه گولش زد اومد اینجا بنویسم که دلم ...
6 شهريور 1392

مسافرم در راهه

همسری در راه فرودگاه نجفه . عصر پرواز داره به تهران و اگر خدا بخواد نیمه های شب میرسه خونه . این دو سه هفته چند باری همسری توی برنامه کوی محبت شبکه 2 رویت شد و یک بار هم مصاحبه اش پخش شد که من فقط یکی از برنامه ها که بازدید از پروژه شون بود و به عنوان مدیریت داشت حاج آقاها رو همراهی میکرد برای چند ثانیه دیدمش اون لحظه هم این دختر ما همچین جیغ زد داییییییییییییی که من همونش نفهمیدم چی شد. دیشب مراسم افتتاح سنگفرش بین الحرمین بود ، از شب قبل به همسری و تیمش گفته بودن برای افطاری ولی اونها هیچ برنامه ای نچیدن که برن تا دیشب مامانم زنگ زد که قراره این مراسم رو پخش کنن اگه علی آقا هم ...
6 شهريور 1392

کمی آروم...............

با همسری تماس گرفتم که جلسه اش تموم شده بود و داشتن ناهار میخوردن قبل از پرواز جلسه داشتن ، صدامو که شنید گفت سرماخوردی؟ و من نتونستم حرف بزنم . بغضم دوباره ترکید همسری خندید که آروم بشم دیدم نمیتونم حرف بزنم و قرار شد بعدا باهام تماس بگیره تلفن زنگ خورد و دیدن شماره همسری دوباره چونمو لرزوند امروز خیلی لوس شدم خیلیییییییییییی وقتی سلام کردم صدای پر انرژی همسری پیچید توی گوشی (همسری عادت نداره خیلی با کلمات بازی کنه ، تمام عشق و علاقه اش رو در این میدونه که برای ما از هیچ چیزی کم نگذاره و کوتاهی نمیکنه ، کلا خیلی آقای رئیسه ، من هم همیشه سر به سرش میزارم که تو توی رگت هم سیمان و آجر در حرکته. حالا این مدیر با سیاست و پر جذب...
6 شهريور 1392

12 سال.........

سه شنبه        30/مرداد/1380   یکی از بعد از ظهرهای نسبتا گرم تابستون مامان در حال دوخت کوبلن و من هم مشغول حرف زدن با مامان صدای توقف یه ماشین پشت در حیاط شنیده شد و بعد از حرکتش صدای در حیاط اومد فکر میکردم منصور اومده(داداشم) پرسیدم کیه که صدای نا آشنایی اومد چادر سرم کردم و در رو باز کردم یه خانم چشم رنگی که کل صورتش داشت میخندید پرسید مامان هستن؟ شما؟ فلانی هستم! من که نشناختم مامان رو صدا کردم و......................   و من خواستگاری شدم برای برادر اون خانم 12 سال گذشت فردا هم روز شیرینیه باشه برای فردا   ...
6 شهريور 1392

کلا من خودشیفته ام ...

یه چیزی امروز یادم اومد گفتم بنویسم که هر وقت اگه خدای نکرده از دست همسری دلخور شدم با خوندنش به خودم امیدواری بدم عروسی الهام اولین عروسی نزدیکی بود که من هیچ برنامه ای برای لباسم نداشتم . دو تا پیراهن که بهمن ماه دوخته بودم و موقع تحویلش چون خودم نبودم برام گشاد بود که برش گردوندم خیاطی و همش میگفتم نهایت اگر چیزی پیدا نکردم همون ها رو میپوشم . توی این مدت چند جایی که لباسهاشون رو دیگه خیلی قبول داشتم رفتم ولی هیییییییچی پیدا نکردم . اون پیراهن ها هم که خیاطی بودن خیلی ساده بودن ، من هم زدم به بی خیالی و گفتم بزار یه بار هم که شده حرص لباس رو نزنم . حالا جالبه که برای همون ها هم کفش مناسب نداشتم . خلاصه همسری اومد و من هم ...
6 شهريور 1392